zaporn.net
روزهای سکسی من در بابلسر قسمت 4

روزهای سکسی من در بابلسر قسمت 4

من پاليز يک زنونه پوش سکسي هستم و حالا قسمت چهارم روزهاي سکسي من در بابلسر...
قلبم داشت از تو سینم می زد بیرون. پسره داشت دورتر و دورتر می شد و من همونجا مونده بودم که دیدم آخرین بریدگی رو دور زد. به خاطر دلهره ای که داشتم دوست داشتم بی خیالم شه و بره لب ساحل ولی ته دلم می خواست دوباره بیاد پیشم... وای خدا نرفت لب ساحل از اون دست خبابون دائم چراغ می زد تا اینکه اومد این دست... داشت می اومد طرفم نمی دونستم گازشو بگیرم برم یا وایسم. وایسادم. اومد کنار ماشین من و اینبار با لهن آمرانه گفت مگه نگفتم بیا دنبالم؟ با این حرفش تمام قدرت مردونش رو به من تحمیل کرد و من بی اختیار دنبالش راه افتادم چند دقیقه ای رانندگی کردیم تا داخل یه کوچه شدیم که توش چندتا ویلا و خونه بود . جلوی یه ویلای 2 طبقه پارک کرد و اشاره کرد بذار جلو. داشتم دیوونه می شدم قلبم داشت از ضربان می ترکید. نمی دونم چطور ماشین رو پارک کردم و خاموش کردم. رفتم به طرفش که از ماشین پیاده شده بود. وااااااای چه اندام سکسی ای داشت. در حین راه رفتن با صدای مردونش گفت چند لحظه وایسا و بعد بیا طبقه 2. معلوم بود کلا این کاره اند و میرند سر اصل مطلب! در همین لحظه من به فاصله یک قدمیش رسیده بودم. نمی دونم چرا ولی بی فکر و از روی هیجان و حشر ناگهان دستم رفت طرف کیرش و کاملا کیر شق شده و کلفتش رو از روی شلوار جین لمس کردم و با صدای ارزان گفتم ببین من پسرما... این رو که شنید یک متر پرید عقب و گفت نه نه نه !!! انگار یه کوه ریخته بود رو سرم با التماس گفتم ولی نگام کن می تونم بهت
حال خوبی بدم. مثل اینکه فهمیده بود من ناراحت شدم چند لحظه نگام کرد و گفت نه نه و محترمانه عذرخواهی کرد. من هم ظرف یک ثانیه خداحافظی کردم و رفتم نشستم تو ماشین و راه افتادم به طرف خونه. بد جور ناراحت بودم دلم می خواست خودمو بکشم. از خودم بدم اومده بود. از اینکه پسر به دنیا اومدم حالم داشت بهم می خورد. بغض گلومو گرفته بود فقط می خواستم برسم خونه و بزنم زیر گریه. جلو در پارکینگ واستادم و ترسان پیاده شدم و در پارکینگ رو آهسته باز کردم و برگشتم طرف ماشین که دیدم یه بنز نقره ای اومد کنارم. دیگه خل شده بودم. همون پسره بود شیشه رو آورد پایین گفت خونت اینجاست؟ از ترس داشتم می مردم. نکنه اذیتم کنه!! گفتم تو رو خدا برو اینجا خونه خواهرمه سپرده به من خودشون نیستند همسایه ها اینجوری من رو ببینند آبروریزی می شه. گفت نترس ماشین رو بذار بیا بریم با هم حرف بزنیم جالبی واسم. التماسش کردم که بی خیال شو از ترس دارم می میرم می خوام برم خونه. گفت نمی تونم ببرمت ویلا دوستام هستند بد برخورد می کنند تو خیابون هم که نمی آی پس بذار من بیام بالا کاریت ندارم فقط حرف می زنیم. چون واقعا محترمانه بود فکرکردم دیدم اینطوری بهتره حداقل دیگه بیرون با لباس زنونه نیستم. ماشین رو گذاشتم تو پارکینگ و در رو باز گذاشتم که بیاد و مثل فشنگ رفتم بالا و اونم خیلی آروم پشتم اومد تو . سریع یه خورده چیزهای دم دست رو مرتب کردم تا اینکه رسید توی خونه. تعارفش کردم که بشینه و رفتم تو اتاق که یه خورده خودم رو جمع و جور کنم چون کوچولو کوچولو اشک تو چشام افتاده بود آرایشم داشت خراب می شد. در حین درست کردن آرایشم داشتم فکر می کردم حالا چی میشه و می خواد چی کار کنه. رفتم بیرون و دو تا لیوان آب پرتقال ریختم و رفتم گذاشتم جلوش و یه کم دورتر ساکت نشستم و با لاک ناخنم بازی می کردم. یه سیگار روشن کرد و یکی هم به من تعارف کرد و اومد نزدیکم و با فندکش روشنش کرد و گفت من امیرم. بعد رفت لیوان ها رو برداشت و اومد کنارم نشست و لیوانم رو داد دستم و یه کام از سیگارش گرفت یه لبخندی زد و گفت تو واقعا پسری؟ بهت نمی آد! حالا اسم خوشکلت چیه؟ من هم شروع کردم آروم آروم صحبت کردن و از خودم گفتم و 20 دقیقه ای حرف زدیم و امیر واقعا پسر با شخصیت و با مزه ای بود کلی ازم تعریف کرد بهم روحیه داد و جک واسم تعریف کرد تا اینکه کمی خودمونی شدیم یه کم که همه چی آروم شد گفت حالا می خوایی همینطور بشینیم حرف بزنیم یا اینکه می خوایی یادم بدی چی کارهایی بلدی؟ از چند دقیقه قبل تو فکرم منتظر این لحظه بودم. اون شب که خیلی بد شروع شده بود داشت خیلی خوب ادامه پیدا می کرد. باورم نمی شد باز داشت آدرنالینم می زد بالا و صدام می لرزید. گفتم شما که خودت همه چی رو بلدی آقا امیر. گفت قربون آقا امیر گفتنت برم نیومدم که خواستگارید اومدیم شمال خوش بگذرونیم در ضمن من اینطوریش رو زیاد وارد نیستم باید راهم بندازی حالا تا صبح نشده پاشو ببینم چی بلدی! من هم با خنده و یه کم خجالت و کلی هیجان و حشر پاشدم رفتم تو اتاق و نمی دونستم با این هیجان و تپش قلب می تونم خوب آماده شم یا نه.رفتم تو اتاق و یه کم فکر کردم. دلم می خواست بهترین زنی باشم که امیر باهاش سکس داشته. از آرایش شروع کردم و می خواستم وقتی از اتاق می رم بیرون یه چیز کاملا متفاوت باشم. تصمیم گرفتم آرایش کاملا تیره روی پوست کاملا روشن داشته باشم. همین کار رو کردم صورتم رو حسابی روشن کردم و دور چشام رو تیره کردم و کمی بیشتر ریمل و مداد مشکی کشیدم و یه روژ لب جیگری هم زدم. لاک ناخنم هم مشکی کردم. عالی شده بودم. یه لباس خواب سکسی و چسب دارم که جلوش حریر و ساتنه و پشتش فقط بند داره و تا زیر گردی باسن می آد. قسمت سینه اش هم یه کم پد داره که باعث میشه سینه های دخترونم بزنند بیرون. با شورت لامبادا و بند جوراب مشکی و جوراب تور درشت مشکی و کفش پاشنه 14 سانت مشکی مثل ستاره های فیلمهای سکسی شده بودم. یه کلاه گیس مشکی کوتاه دارم که توش کمی های لایت شرابی تیره داره با آرایش مشکی عالی میشه. در ضمن موقع سکس چون کوتاه تر و سبکتره حرکت نمی کنه و فیکس می مونه. داشت یادم می رفت یه کم بی حس کننده و کرم تو سوراخ کونم زدم که یهو دردم نیاد بد بشه. زیوالاتم هم انداختم از این چیزها خیلی دارم. عطر هم رو خودم خالی کردم که حشر امیر بزنه بالا و خوب دیگه حاضر شده بودم. داشتم از هیجان می ترکیدم نمی دونستم برم بیرون چی در انتظارمه. رفتم از اتاق بیرون و از پشت دیوار راهرو یه نگاهی انداختم.... ادامه دارد.


Published by palizbala
9 years ago
Comments
1
Please or to post comments
:heart:
Reply