zaporn.net
روزهای سکسی من در بابلسر قسمت سوم

روزهای سکسی من در بابلسر قسمت سوم

من پاليز يک زنونه پوش سکسي هستم و حالا قسمت سوم روزهاي سکسي من در بابلسر...
روز بعد تو خونه خواهرم روز ششم بود فرداش قرار بود خواهرم اينا برگردند. فرداش بايد خونه رو مرتب مي کردم. هر گوشه خونه يه چيزي افتاده بود از شرت و سوتين و لباس خواب گرفته تا کفش و جوراب شلواري و ... بنابراين اين آخرين روز آزادي و زن بودنم بود. تا شب کلي لباس رنگ و وارنگ عوض کردم. تمام کمد لباسهاي خواهرم رو تست کردم. از لباس سکسي گرفته تا مجلسي و مانتو و شلوار و ... روز فوق العاده اي بود هيچوقت يادم نمي ره. باز شب شد و من مي دونستم آخرين لحظات زن بودنم داره تموم ميشه و من خيلي هوس کير کرده بودم و از فکرش نمي تونستم بيرون بيام. کسي هم نمي شناختم که بتونم اين نيازمو برطرف کنم. هيجان بيرون رفتن به صورت زن در شب گذشته قلبمو از جا در مي آورد. از طرفي مي ترسيدم. ناگهان به فکر ماشين 206 فرشاد شوهر خواهرم افتادم که تو پارکينگ بود. با خودم گفتم تو ماشين کمتر جلب توجه مي کنم و امن تره. تصميم گرفتم برم لب ساحل. تو فانتزي خودم به فکر پسرهايي بودم که تو تاريکي ساحل ورزش مي کنند. خلوت هم هست.مصمم بودم که حتما یکی رو پیدا کنم و سکس داشته یاشم. رفتم حموم و به خودم و سوراخ کون نرم و لطیفم حسابی رسیدم و یه با نرم کننده و انگشت گشادش کردم. لازمه حتما. همون شرت و سوتين بنفش و تاپ حريرشو که روز اول پوشیده بودم پوشیدم با يه شلوار تنگ کشی مجلسی و مانتوی کوتاه روشن.آرايشم خیلی فوق العاده شده بود با موهاي شرابي تيره. یک دختر فوق العاده زیبا و سکسی شده بودم. با اینکه هیچ میلی به سکس با دخترها ندارم ولی خودم دلم می خواست با این دختر زیبا و خوش اندام سکس داشته باشم. یکی از کیفهای خواهرم رو برداشتم و دو تا لباس خواب سکسی و دو تا جوراب شلواری و یه کفش پاشنه 14 سانت رو انداختم توش. بی حس کننده و کاندوم و کرم نرم کننده و کمی لوازم آرایش و آینه و دستمال هم ورداشتم. واسه رانندگی یه کفش اسپرت تر با پاشنه 5 سانت داشتم که اونو پوشیدم. با ترس و دلهره که همسايه ها نبينند رفتم از خونه بیرون و ماشين رو روشن کردم. یکم از موهامو ریختم تو صورتم که بیشتر دلبری کنم و راه افتادم. اولش یه کم سخت بود با پاشنه بلند رانندگی کردن. می ترسیدم تصادف کنم و اونوقت خیلی بد می شد. ولی خیابونا خلوت بود و عادت کردم بعد چند لحظه. رفتم لب ساحل از یه ورودی خلوت چند صد متر دورتر بساط چای و قلیون به راه بود جرات نکردم برم. لب ساحل باد میزد لای موهام. دکمه مانتومو باز کردم. لطافت باد و لطافت لباس زیر نرم و ساتن تنمو نوازش می کرد. از بوی لوازم آرایش و عطر زنانم مست شده بودم. خیلی حس فوق العاده ای بود. یک ساعتی قدم زدم لب ساحل و غرق تماشای سایه این زن زیبا روی ماسه ها بودم. سایه برآمدگی سینه و کونم و قوس رون و ساق پام که از مانتو بیرون می اومد رو ماسه ها پیدا بود. کمی به مغازه های دور نزدیک می شدم و بر می گشتم تا شاید پسری تنها منو ببینه و بیاد طرفم ولی اکثرا حواسشون به جمع خودشون بود داشتم واسه هیکل های ورزش کاریشون له له می زدم ولی بد جور دلهره داشتم. دیگه داشتم از خودم نا امید می شدم. هوا گرم و شرجی بود و یه کم هم عرق کرده بودم و داشت آرایشم خراب می شد. این بود که راه افتادم به طرف ماشین. کوچه خلوت بود و فقط من بودم و ماشین فرشاد. در چند قدمی ماشین یه بنز نقره ای رو دیدم که از سر خیابون داشت می اومد به طرف ساحل. سرم رو انداختم پایین و رفتم طرف ماشین و سوار شدم. وقتی بنز از کنارم رد شد یه نگاهی توش انداختم و دیدم یه پسر چهارشونه خوش قیافه توش نشسته و جالب اینکه نگاهش رو من بود. ماشین رو روشن کردم و راه افتادم. چند صد متر بیشتر رانندگی نکرده بودم که تو آینه دیدم بنزه داره پشت سرم حرکت می کنه. اومد و از کنارم رد شد و رانندش داشت به من نگاه می کرد منم یه نگاه دلبرانه تحویلش دادم و رد شد. آدرنالینم داشت منو دیوونه می کرد. یه کم جلو تر سرعتش رو کم کرد و من ازش جلو افتادم و باز نگاه ها تکرار شد. داشت پشتم حرکت می کرد یه بریدگی رو دور زدم ببینم دنبال من می آد یا اتفاقیه؟ دنبالم اومد و بریدگی رو دور زد. کمی جلوتر زدم کنار. اومد کنار ماشینم گفت خانووم خوشکله دنبالم بیا اگه دوست داشتی! و رد شد. نمی دونستم چی کار کنم. اون قطعا فکر می کرد من دخترم داشتم دیوونه می شدم نکنه گرفتار بشم نکنه بلایی سرم بیاد کم مونده بود بزنم زیر گریه. بنزه داشت دور می شد و من همون جا واستاده بودم و داشتم به چیزی که ممکنه پیش بیاد فکر می کردم.... ادامه دارد

Published by palizbala
10 years ago
Comments
2
Please or to post comments
pedram65 10 years ago
جای من خالی بوده عزیزم و که حسابی جیگرتو حال بیارم
Reply
humane69 10 years ago
سلام. ادامه بده لطفا
Reply